دست تقدیر
براستی اين تقدير من است
يا سرنوشت توست
كه اينگونه ديواری از جنس فاصله بين نگاهمان
كلاممان و بين دستهامان جدايي افكنده ست
ديرگاهی ست صدای تپش قلبت شوق زيستن
را در من نيفروخته و ترنم صدای مهربانت
سرود هستی را با من تكرار نكرده ست
اينك من در انتظارم
در انتظار،همسرايي با باد
هم نوايي با برگ
هم نشيني با سبزه وهمدلی با مهتاب
من در انتظارم
در انتظار مخمل چشمانت
لطف كلامت
شوق نگاهت
گرمای سوزان سلامت
واحساس قشنگی كه با تو بودن در من ايجاد می كند
آری من مرد هميشه منتظر
در قصه های تو هستم
با من بخوان و با من بمان
برای هميشه......... اي نغمه ساز سرودن
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۸۵ ساعت 19:7 توسط موشی- مموشی
|