دوست دارم دیوونه
گفت :می خوام برات یه یادگاری بنویسم
گفتم: کجا؟ گفت :رو قلبت
گفتم: مگه می تونی؟ گفت : آره سخت نیست آسونه
گفتم : باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه
یه خنجر برداشت گفتم: این چیه؟
گفت : هیسسس
ساکت شدم
گفتم :بنویس دیگه چرا معطلی؟
خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت:
دوست دارم دیوونه![]()
اون رفته . خیلی وقته . کجا؟ نمیدونم
امه هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده :
دوست دارم دیوونه![]()
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۸۵ ساعت 19:36 توسط موشی- مموشی
|