شبی غمگین شبی بارانی سرد
مرا در غربت فردا رها كرد
دلم در حسرت ديدار او ماند
مرا چشم انتظار كوچه ها كرد
تمام هستى ام بود وندانست
كه در قلبم چه آشوبى به پا كرد
و او هرگز شكستم را نفهميد
اگر چه تا ته دنيا صدا كرد

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۸۵ ساعت 11:22 توسط موشی- مموشی
|